اساساَ یک سری چیزها را به سختی می توان بیان کرد به سختی می توان توصیف کرد
مثلا مثلا نگاه تو یا مثل خنده های تو. مگر این کلمه ها میتوانند بار اینهمه گرما و زندگی رو بکشن بردوش و گیج نخورن!!!
اصلا شاید سرهمین باشد ک من هر وقت بخواهم از تو بنویسم سخت می شود کار. مگر ساده است!
اصولا یک سری چیزها بدیهی است بدیهی است ک من با هر خنده ات که هیچ, با هر آوای صدایت. با هر داغ نفس هایت بمیرم برایت و زنده شوم ابدی بدیهی تر از این هم مگر هست!!
اساسا بعضی مفاهیم باید همیشه تغییر کنند در هاله ی بودنت. استحاله پیدا کنند و دلنشین ترین ترین حالت خود را بگیرند. مثل اینکه من دستهایم را دورت بگیرم و چرخ ن. دلنشین ترین سرگیجه دنیا را با هم بگیریم و پر کنیم گوش زمان را از خندهایمان.
اساساَ و اصولا یک سری چیزها باید اتفاق می افتاد مثلا. مثلا اینکه تو امشب باید روی زمین پا می گذاشتی. که چون منی به بوی ات و آبشار افشانِ مویت، و قطعا گرمای بی منتهای وجودت، رقصان و مجنون وار نفس بکشم نبض رنگی رنگی های این دنیا را
بانوی جان بدیعی ترین و بدیهی ترین و اصولینی!! و اساسی ترین معنای عاشقی در من. تولدت مبارک
:***
و دنیا پر از سایه است
میلیاردها سایه.
چوپانی سرگردان ام و شاید بادیه نشینی پا .
سایه ها حمله میزنن خیمه زده اند بر موژه هایم
نفس سخت می شود تند.تند.
کند.
عطری می پیچد
دست میکشم به دیواره ی سایه ها
کورمال و پا پا
چشم میگردانم. آن دور نورینور.
گله ی گوسفندهایم.پا پاهایمسرعت میگرم.
خیمه سنگین تر می شود .
موسی سمتی دیگر با نور درخت اش ایستاده.
میگذرم
باران گرفته.
عطر ات در باران .
بوی جنگل گرفته ان پاهایم
نوری
نور ات
سایه هاکوچکتر.
و ناگهان.
عطر سیب و پرتغال می پیچد در من پیچان پیچان
پیچان
افشان
درباره این سایت